آوریل 25

با سلام خدمت همه دوستداران و علاقمندان سریال زیبای لاست . شاهد دهمین قسمت از این مجموعه در فصل ششم بودیم . فصلی که لحظه به لحظه به رویارویی نهایی تاریکی و روشنایی نزدیک تر میشود . در این اپیزود مجددا شاهد دو نوع سرگذشت هستیم . از یک طرف سرگذشت جین و سان در بیرون در بیرون جزیره و در سالی که تصور میشود سال ۲۰۰۴ باشد و از طرفی ادامه جریانات جزیره در سالی که احتمالا ۲۰۰۷ است و البته در این باره همچنان باید تردید کرد .
روایت داستان در این اپیزود چندان روشنگرانه نیست . شاید بهتر باشد بگوییم که معماهایی مهم به داستان اضافه شده و بعد از آن این معماها هم نقش بلقوه ای در ادامه کار خواهند داشت .
و اما تحلیل این اپیزود …
حفاظت پیرامونی

اپیزود پکیج در جایی آغاز میشود که شاهد یکنوع کنترل نامحسوس بر اردوی دود سیاه هستیم . با توجه به ابزارهایی که در این کنترل و دید شبانه استفاده میشود باید گفت که این کار از فقط از عهده نیروهای ویدمور بر می آید . شایان ذکر است که در دنیای امروز دو نوع دوربین برای دید در شب استفاده میشود . گروه اول دوربینهایی هستند که اصطلاحا از سیستم مادون قرمز (inferared) استفاده میکنند و این دوربینها در دنبای امروز می توانند مورد استفاده هر کسی باشند . گروه دوم که فقط مصارف نظامی دارند و برای استفاده عمومی ممنوع هستند ,دارای قابلیتهای ویژه ای هستند و بی نیاز از پروژکتورهای ای ار و از این بابت تهیه آن برای هر کسی ممکن نیست . در این جا ما شاهد کنترل افراد دود توسط گروه دوم تجهیزات دید در شب هستیم .سیستم تشخیص صدا از فواصل دور به مراتب تجهیزاتی گران تر است که البته در گروه ابزارهای استراق سمع قرار میگیرند .
دود سیاه به دیدن جین کوان میرود . جین که میدانیم به علت گیر کردن در تله دچار آسیب دیدگی پا شده بود , اکنون در شرایطی مساعد تر قرار دارد . از نوع نگاهها و برخورد های او میتوان به این نتیجه رسید که او نه تنها تا کنون نتوانسته به دود سیاه اطمینان کند که بعد از این هم اتفاق به راحتی نخواهد افتاد .
از صحبتها مشخص میشود که سویر خیلی از اتفاقاتی که بین او و دودسیاه در غار افتاده را برای جین تعریف کرده و جین به خوبی از ماجرای داوطلبین با خبر است .
چیزیکه همچنان یکی از رازهای داستان به نظر میرسد این است که بلاخره کدام یک از کوان ها میتواند داوطلب باشد . جین یا سان ؟
آنچه که با توجه به قراین تا کنون به نظر میرسد این است که جین به این جریان نزدیک تر به نظر میرسد . اینکه چیزی باعث میشود تا جین نزدیکتر به نظر برسد را در ادامه همین نقد توضیح خواهم داد .
دود سیاه به جین میگوید که با توجه به این که همه گروه میتوانند ازجزیره خارج شوند دیگر فرق نمی کند که از بین آن دو کدام یک داوطلب است .
اما به نظر میرسد که این تمام چیزی نیست که در ذهن دود سیاه میگذرد . چرا که خروج او از جزیره منوت به شرایطی است که شاید مهمترین آنها تشخیص درست جایگاه داوطلبین باشد و این که بلاخره کدام از اینها فردیست که باید بر جایگاه جیکوب بنشیند و این مسئله نمی تواند برای دودسیاه بی اهمیت باشد .

آقای کوان , خانم پایک

در ادامه داستان زندگی افراد در سال ۲۰۰۴ , به وقایع زندگی جین و سان میپردازیم .
جین که در فرودگاه توسط پلیس فدرال متوقف شده بود , بعد از گذرانیدن روال اداری آزاد میشود . اما پلیس تنها ساعت او را باز می گرداند و پس دادن پولها را منوت به تکمیل فرمهایی و احتمالا پرداخت مبالغی بابت مالیات میکند .
با توجه به این که جین به زبان انگلیسی هم تسلطی ندارد در نتیجه نمیتواند در این برهه کار خاصی انجام دهد . او در پاسخ سان که از او درباره دلیل همراه داشتن پولها میپرسد پاسخ میدهد که آن پولها را آقای پایک (پدر سان) به او داده و او هیچ گاه از آقای چایم سوالی در این باره نپرسیده است .
در این باره تا کنون شرایط جین نسبت به آن چیزی که در ابتدای داستان شاهد بودیم تغییر عمده ای نکرده و او یک اجرا کننده صرف دستورات پدر سان است .
اما همه ماجرا این نیست .
جین وسان به اتفاق هم به هتلی میروند که برای آنها رزرو شده است . در این جاست که متوجه جدید ترین تغییرات اتفاق افتاده در داستان سال ۲۰۰۴ میشویم .
این که جین و سان اصلا ازدواج نکرده اند و هر کدام اتاقهای جداگانه ای در هتل رزرو کرده اند , شاید در ابتدا خیلی عجیب به نظر نرسد . اما اگر کمی دقت کنید متوجه میشوید که این بزرگترین تغییریست که ممکن است در زندگی آنها اتفاق افتاده باشد .
تا آنجا که در گذشته شاهد زندگی جین و سان بودیم , با وجود تمام وقایع , زندگی این دو دارای فراز و نشیب چندانی نبود و شاید بتوان گفت که دارای یک زندگی یکنواخت و قابل پیش بینی بودند که هیجان انگیز ترین بخش آن همان ازدواج این دو با یکدیگر بوده و البته به خاطر داریم که این ازدواج در نتیجه اجازه آقای پایک , حاصل شد و البته به خاطر داریم که پیش از این موافقت , جین کارمند آقای پایک نبود و زمانی که آقای پایک این اجازه را صادر کرد , جین به بلافاصله به استخدام شرکت او درآمد .
پس میتوان نتیجه گرفت که با توجه به این که جین در استخدام آقای پایک است و در عین حال با سان ازدواج نکرده است , باید پیش از آشنایی با سان در استخدام آقای پایک قرار گرفته باشد . چرا که اگر روال همان روال سابق بود میبایست که شاهد همان جریانات قبل بودیم و اصولا ماجرا تفاوتی با حال حاضر نداشت .
مطلب دیگری که به نظرم رسید این بود که به احتمال قوی سان نباید در این جا به انگلیسی آشنایی داشته باشد . برای این موضوع دو دلیل وجود دارد .
اول اینکه که سان به این دلیل به سراغ فرا گرفتن زبان انگلیسی رفت که قصد فرار به آمریکا داشت و برای این کار میبایست که زبان انگلیسی میدانست .
دوم این که سان به این دلیل انگلیسی دانستن خود را از جین مخفی میکرد که نمی خواست جین متوجه روابط مخفی اش با آن پسر ثروتمند کره ای شود , حال اینکه در اینجا سان همسر جین نیست که از این ارتباط واهمه ای داشته باشد . هرچند که بعید به نظر میرسد آن ارتباط در کل شکل گرفته باشد .
در کل این جا با مسئله دیگری هم روبرویم , این که وظیفه سان در همراهی با جین چیست و چرا در حالی که ایندو ارتباط زناشویی هم ندارند چه عاملی میتواند باعث شود که در یک سفر همراه هم باشند .
این سوالیست که شاید در ادامه پاسخ آنرا دریابیم .

موجود گردنده و از همه جا بی خبر !!

شاید از اسم این بخش تعجب کرده باشید , اما خوب بهترین جمله ای که برای توصیف دودسیاه در این سکانس توانستم پیدا کنم همین جمله بود .
خاطرم هست که در گذشته در جزیره شاهد یک موجود عجیب و غریب بودیم به نام دودسیاه . این موجود میتوانست در قالبهای مختلف جلوه کند و هر اتفاقی را در اطرافش حس کند . زندگی همه افراد را بداند و بتواند درباره آنها به قضاوت بنشیند . حسی قوی داشته باشد و اصولا از چیزی بی خبر نباشد . از دیدگاهی دیگر اگر این موجود شیطان لعین است و اگر اینقدر خطرناک است که خروج او از جزیره به مفهوم نابودی نوع بشر و ایجاد مشکلات فراوان است , باید در وجود او شاهد قابلیتهای ویژه تری باشیم .
حداقل این خواص میتواند این باشد که بداند در فاصله ۵۰ یا ۱۰۰ متری اش افرادی با لوازم و تجهیزات انسانی خود در انتظار هستند تا اردوی ماورایی او را مورد تهاجم قرار دهند .
شیطانی که خودش فریب انسان را میخورد نمی تواند لقب شر داستان را با خود یدک بکشد . این موجود که البته دارای ضعف های عجیب دیگری هم هست در این صحنه به سراغ سعید میرود و او را از رفتن خود به یک ماموریت آگاه میسازد .
ماموریتهای دودسیاه در این داستان غیرقابل حدس نیست . او همواره ۳ گزینه در برابر دارد . در اردویش بماند , به اردوی ایلانا برود و یا به اردوی ویدمور .
در این جا گزینه صحیح همان گزینه دوم است . اما خوب اتفاق جالب تری هم می افتد .
سعید جراح به عنوان کسی که دچار یک استحاله بنیادین شده است , عنوان میدارد که دیگر هیچ چیز را حس نمی کند .
البته ما در زمانی که کلیر به کیت حمله کرد هم متوجه این حالت در سعید شدیم , اما خوب مشخص است که این حس در سعید به همان جایی خواهد رسید که دوگان گفته بود . این که تاریکی به قلب سعید برسد احتمالا خبر خوبی باید برای دود سیاه باشد .
زیرا میدانیم که از دست سعید کارهایی برمیآید که از دست خود دود برنخواهد آمد .
از همین بابت است که دود سیاه به او میگوید که این سیستم جدید به درد او خواهد خورد . سعید بهترین گزینه برای دود است تا در نبود او از قلمرو اش حفاظت کند .
با رفتن دودسیاه متوجه میشویم که جین هم از این پس مقاصد خود را دنبال خواهد کرد , زیرا او هم برای یافتن همسر خود و رهایی هر چه زودتر از دست دودسیاه به راه می افتد تا اردو را ترک کند .
این جاست که نقطه ضعف جدیدی در دود میابیم . در اردوی او جین ساز خود را مینوازد و سویر بر طبل خویش میکوبد , جین میخواهد اردو را تک کند و سویر کسیست که میخواهد او را متوقف کند و دلیلش اینست که او موفق به معامله با ویدمور شده .!!!
درباره این معامله که باید آنرا از موفقترین و سریعترین انواع تجارت در جهان نامید بحث فراوان است , هم این که ویدمور و هم سویر به راحتی و به سرعت به نتیجه رسیدند که معامله تمام شده است و نتیجه کافی حاصل آمده و میتوان به هم اعتماد کرد از مباحث جالب تا این جای ماجراست .
با این که من تصور میکردم که سویر تنها فردی باشد که فریب هیچ کس را در این ماجرا نخورده باشد , اما او را بسیار امیدوار به این معامله میبینیم .
این که انتهای این معامله به چه چیز ختم خواهد شد را کسی نمیداند . اما حتی برای جین هم مهم نیست که سویر چه میکند و چه معامله ای در کار است .
البته این مجادله به درازا نمی کشد و افراد ویدمور وارد صحنه شده و خیال همه را با سلاح بیهوش کننده راحت میکنند .
شایان ذکر است که دود قول داده بود که پس از این همه افراد اردو در امنیت هستند !!!
نظیر این گفته ها را در بخشهای مختلف فصل ششم زیاد میبینیم .
اما خوب … انگار سوالات و معماها تمام شدنی نیست . افراد ویدمور که مشخص میشود در پی جین هستند با دستگاه شنود از راه دور به راحتی میتوانند حرفهای جین و سویر را بشنوند و برای گرفتن جین در جنگل به انتظار بنشینند . ولی ریسک بزرگی را به جان میخرند و به شکل عمومی به همه افراد اردوی دود سیاه حمله میکنند .
با توجه به این که دودسیاه آنقدر دور نشده که بتوان با خیال راحت اقدام به تار و مار کردن اردویش کرد , این کار عملی عجیب به نظر میرسد .
البته احتمالا آنها هم متوجه از همه جا بیخبری دود سیاه شده اند و میدانند که دود برای آنها خطری محسوب نمی شود !!!!!

مزرعه قدیمی سان

افراد گروه جک و ایلانا در کنار ساحل با هم در گیر یک بحث تعیین کننده هستند . با توجه به این که ریچارد از اردو رفته و بنا به گفته جیکوب ادامه مسیر را هم فقط او میداند , اکنون شرایطی پیچیده برای ایلانا پیش آمده است .
میدانیم که در شمارش از بینهایت ریچارد راه خود را پیدا کرد . اما هنوز نمی دانیم که چگونه میتوان با توجه به پتانسیل های موجود جلوی دود سیاه را گرفت و گفته همسر ریچارد را که خواست تا به هیچ عنوان اجازه ندهد تا دود سیاه از جزیره خارج شود را عملی کرد .
بنجامین سعی میکند که چهارچوبی منطقی برای این مسئله ترسیم کند . این که آخرین حرفهای ریچارد این بوده که این محل جهنم است و هم آنها مرده اند را هر عقل سلیمی به راحتی نمی پذیرد .
اما کسی هم در این بین نیست که راه حل مناسبی داشته باشد و از طرفی ریچارد بیشترین آشنایی را با جزیره و قوانین آن دارد .
ایلانا اما همچنان معتقد است که ریچارد بازمیگردد و آنها را راهنمایی میکند , نظری که میدانیم صحیح است .
ریچارد هنوز بازنگشته و همچنین هوگو . مجادله بین بنجامین لاینوس و ایلانا باعث میشود که در نهایت سان عصبی شده و محل را ترک کند .
سان به همان مرزعه قدیمی خودش می رود . به همان مزرعه ای که هیچ گاه آبادی خاصی در آن ایجاد نشد .
یکروز جین آنرا لگدکوب کرد و روز دیگر سان به خاطر گم شدن حلقه اش همه گیاهان آنرا ریشه کن کرد و …
اکنون جک به سراغ سان رفته . جک که تقریبا درباره جزیره و اتفاقات آن دارای ایده مشخصی شده , سعی میکند تا با صحبت کردن کمی از عصبانیت سان بکاهد .
اما خوب داستان تفاوتهای بسیاری با زمانی که جک میتوانست به همه آرامش دهد پیدا کرده است . افراد داستان در این فرایند روز به روز از هم دیگر دورتر و دورتر شده اند . در میان آنها کمتر میتوان نقطه ای را یافت که بتوانند از آن بابت با هم ارتباط بر قرار کنند .
سان نیز از این جریان بر کنار نیست . او با این که یکی از گزینه های احتمالی داوطلبیست اما در وجود خودش هیچ حسی بر اساس تائید این ایده پیدا نمی کند . اگر جک با خودش به چنین توافقی رسیده , سان دلیلی ندارد که بخواهد از آن تبعیت کند .
سان که از این کشمکش عجیب خسته شده در برابر صحبتهای جک که میخواهد او را متوجه حقیقتی مبهم که در اطرافشان است بکند , واکنشی منفی نشان میدهد . او حاضر نیست که در این شرایط کسی در اطرافش باشد .
این خسته گی در سان بی سبب نیست . او بعد از ۳ سال به جزیره بازگشت تا بتواند جین را ببیند و با او باشد . اما با این که میداند که جین هم در سمتی دیگر از همین جزیره است هر بار به دلیلی نمی تواند به او برسد .
شاید این را هم باید به مجموعه معماهای جزیره اضافه کرد که چرا مرتب سان و جین بنا به اتفاقاتی از هم جدا میافتند .
جک سان را تنها میگذارد و من همچنان در این فکر هستم که آیا با رسیدن سان به جین ممکن است چیزی در این معادلات در هم پیچیده تغییر کند ؟!

نخودسیاه سمی …

جین کوان برای انجام ماموریتی به لوس آنجلس آمده . این ماموریت که تحویل ساعتی ارزشمند و مبلغی پول به طرف آقای پایک در این شهر بوده , باید در زمانی مشخص توسط جین به سرانجام برسد .
جین ساعت یازده و نیم شب به سراغ سان میرود تا از او برای رفتن به محل قرار رخصت بگیرد . البته مراسم اجازه گیری آقای کوان از خانم پایک وارد یک ارتباط خصوصی بین آندو میشود اما در این بین حقایقی را هم برای ما مشخص میکند .
با این که سان و و جین با هم ازدواج نکرده اند اما بین آنها علاقه ای شکل گرفته که باید زمان آنرا همان طور که گفتم مربوط به بعد از استخدام جین در مجموعه پایک دانست .
از گفته های سان موضوع دیگری هم مشخص میشود .
آدمهایی که بناست جین به دیدن آنها برود , کسانی هستند که برای آقای پایک کار میکنند و این مسئله سوای این که نشان میدهد حوزه کاری آقای پایک چقدر وسیع است , مشخص میکند که جین به دنبال کاری بی سرانجام به لوس آنجلس آمده است .
زیرا اگر آقای پایک میخواست که جین برایش کاری انجام دهد با توجه به این که او اصلا انگلیسی نمی داند , گزینه مناسبی را انتخاب نکرده و اگر قصدش رساندن پول به طرفش بوده با توجه به این که پول و ساعت را میشد با وسایل بی دردسر تر و امکانات پستی فرستاد و نقل و انتقال پول هم یکی از راحت ترین کارها در تجارت الکترونیک است , به نظر میرسد که جین به دنبال نوعی نخود سیاه رهسپار لوس آنجلس شده , که البته ممکن است این نخود سیاه به طور استثنایی مرگ آور هم باشد .

تلاشهای نافرجام

دود سیاه به محلی میرود که سان در آن در حال کشاورزی است .
دود سیاه به سان قول داده بود که جین و سان را پیش هم برگرداند , البته میدانیم که فقط این کار با آن فلاش استثنایی اول فصل ششم توانسته محقق شود . اکنون دود سیاه به سراغ سان آمده تا یک نفر دیگر را از گروه ایلانا به گروه خود بکشاند .
دود سیاه به او میگوید که جین را یافته و با این که این یافتن طول کشیده …!!!
در این جا باز نکته ای جدید به ذهن میرسد . از زمانی که دودسیاه در قالب جان لاک به سان قول داد که راهی برای بازگرداندن جین بیابد هنوز زمان زیادی نگذشته . شاید در بدترین شرایط بتوان این زمان را ۵ یا ۶ روز محاسبه کرد که با توجه به ریتم حرکتی داستان من آنرا بیش از ۳ روز نمی بینم .
این که دود میگوید یافتن جین که ۳۰ سال در طول زمان به عقب رفته بود , طول کشیده را به راحتی نمی توان حلاجی کرد .
سان با این وجود به او اطمینان ندارد . کشتن افراد داخل معبد هنوز برای سان سوالیست بی جواب و این را به دود هم میگوید .
پاسخ دودسیاه به نکته ای که سان درباره مردم معبد به او میگوید همان گفته تکراریست که در این فصل چند باری بعد از اپیزود غروب آفتاب آنرا شنیده ایم .
آنها اختیار داشتند که با من همراه شوند , به آنها دروغ گفته شده بود و …. دلایلی که همه بینندگان میدانند .
اما خوب سان با این که با تمام وجود میخواهد جین را ببیند , این دعوت دود سیاه را به رفتن به اردوی خود نمی پذیرد و پا به فرار میگذارد .
با فرار سان دود سیاه هم به تعقیب او می پردازد و البته نه در هیات دودسیاه , در قالب جان لاک .
نتیجه این تعقیب و گریز برخورد سان به درخت و سرنگون شدنش است .

آشنایی با مارتین کیمی

ارتباط جین و سان با گفتگویی پیرامون امکانی که برای فرار با هم دارند ادامه میابد . سان به جین از وجود یک حساب بانکی خبر میدهد که با استفاده از آن میتوانند با هم بگریزند .
این که اصولا چرا باید بگریزند مسئله ایست نامشخص اما به نظر میرسد که دلیل آن باید عدم اجازه آقای پایک به دخترش برای ازدواج با جین کوان باشد و این که راهی دیگر برای آندو باقی نمانده جز گریختن از دست پدر سان .
در اینجا مشخص میشود که علتی که سان به همراه جین به این سفر آمده بوده , طرحیست که خودش برای گریز برنامه ریزی کرده .
البته این مسئله در این جا خاتمه نخواهد یافت . سان میخواهد موضوعی را برای جین بازگو کند که صدای درب اتاق به گوش میرسد .
مشخص است که نه جین و نه سان انتظار کسی را نمی کشند .
جین در توالت مخفی میشود تا سان برای باز کردن درب برود . با باز کردن درب به همان کسی بر میخوریم که زیاد هم دور از انتظارمان نیست .
مارتین کیمی همان فردیست که جین باید پول و ساعت را در لوس آنجلس به دست او میرسانده .
مارتین کیمی خود را به انگلیسی معرفی میکند و سان که هاج و واج به او نگاه میکند در برابر ورود او بدون واکنش است .
سان مشخصا در این صحنه رفتار عجیبی دارد و این که فردی که نمیشناسد را به راحتی به داخل اتاق هتل راه میدهد به نظر من چندان منطقی به نظر نمیرسد . اما خوب ناچار از اینیم که با همین روال پیش برویم .

آنجا که علم از پاسخ درمیماند !!!

به بخشی ازداستان رسیدیم که جای صحبت زیادی دارد .
سان بر روی زمین بیهوش افتاده که بنجامین لاینوس او را پیدا میکند . این که با وجود بیهوشی چرا دود سیاه او را به همراه خود نبرده عجیب به نظر میرسد . اما عجیب تر از آن نکته ایست که در میان اتفاقات عجیب و غریب لاست بعد از این جایگاهی ویژه خواهد یافت .
سان با برخورد به شاخه درخت و در اثر ضربه خوردن قابلیت صحبت به زبان انگلیسی خود را از دست میدهد .
نمی دانم دوستان چقدر از عوارضی که ممکن است بر سیستم عصبی افراد تاثیر بگذارند مطلع هستند . اما من مجبور شدن برای اینکه نتیجه این گفته ها برای دوستان مستند تر شود , پس از دیدن این اپیزود با یکی از دوستان که پزشک مغر و اعصاب است تماس بگیرم و در باره این اتفاق عجیب از ایشان بپرسم .
متاسفانه باید گفت که اتفاقی که برای سان می افتد شاید تنها نمونه چنین تاثیری باشد . در دنیای اعصاب و روان چنین ضایعه ای ممکن نیست .
ممکن است که فردی در اثر ضربه به کلی قدرت تکلم را از دست بدهد و یا شکل گیری جملات در ذهن او دچار اختلال شود که نمونه های زیادی برای این مورد وجود دارد .
اما این که کسی بتواند تکلم کند و یک لاین خاص را در گویش از دست داده باشد , تا کنون رخ نداده .
من با بررسی هایی که از طریق وب انجام دادم هم به مورد مشابهی برخورد نکردم .
بخشی که در مغز به پردازش و حفظ زبانها و گویشها میپردازد یک بخش واحد است و این بخش میتواند به کل از کار بیفتد که موجب لال شدن میشود اما نمی تواند با ضربه خوردن یک زبان مشخص را از دور خارج کند .
درباره زبان مادری به این علت که فراگیری ها در آن به نوعی به حس غریزه هم مرتبط است ممکن است شاهد تفاوتهایی باشیم . به این مفهوم که بخش گویش و درک درباره زبان مادری به نوعی با بنیاد غریزه در ارتباط است و از همین رو میتوان تصور کرد که یک زبان به طور کامل از ذهن فرد حذف شود که البته این هم میتواند مقطعی باشد ولی نمیتوان به صورت گزینشی این حالت را داشت . یعنی فردی بفهمد و بنویسد و نتواند بگوید .
برای این مسئله دلیل مشخصی وجود دارد . در مغز دو بخش وجود دارد به نام ورنیکه و بروکا . کار این دو بخش این است که کلمات را ابتدا گزینش کنند و سپس در کنار هم قرار دهند تا ما آنها را بگوییم .
فعالیت این دو به صورت مستقیم با بخش درک مغزی یعنی هیپوکام در ارتباط است . به این مفهوم که اگر ما چیزی را درک میکنیم و این درک میتواند به این شکل باشد که ما آنرا کاملا بفهمیم , در نتیجه برای پاسخ گویی باید دستوری به بخشهای ورنیکه و بروکا ارسال شود . وقتی این دستور ارسال شد , خروجی میتواند دوگانه باشد . یا به صورت نوشتن و یا حرف زدن . اگر این دستور صادر شود ما هر دو راه را میتوانیم استفاده کنیم و نمیشود که بتوان نوشت ولی نتوان به همان زبان سخن گفت .
میبخشید که بحث طولانی شد . اما باید توضیح داده میشد .
به نظرم اگر در ادامه این یک معجزه نباشد بدون شک گافی دیگر در ساختار ماجراست .

به هر حال سان دچار چنین مشکلی میشود و در پاسخ بنجامین که از او درباره دلیل بیهوشی اش میپرسد پاسخ میدهد که “لاک” .

از سویی دیگر شاهد حضور دودسیاه در اردوی در هم ریخته اش هستیم . افراد او تا صبح روز بعد همچنان در بیهوشی هستند و با حضور دودسیاه بالای سر سعید است که او متوجه میشود که چرا کمپ یارانش به این روز افتاده است .
عدم حضور جین موضوعیست که نیاز به توجه مخصوص او دارد .

اتاق شماره ۲۳

جین در یکی از ایستگاههای دارما در جزیره هایدراست . او از زمانی که به هوش می آید خود را در یک اتاق بخصوص با نمایشگر و تعداد زیادی بلند گو میبیند .
تلاش او برای بیرون رفتن به نتیجه ای منجر نمیشود . جین با جا به جا کردن اهرمی سیستم اتاق را به حالت فعال در می آورد . شاهد همان صحنه هایی هستیم که در زمانی که کارل در این جا بسته شده بود دیده بودیم .
صحنه هایی بر نمایشگر که به افراد تلقین میکردند که همه چیز قابل تغییر یافتن است و یا مسئول تمام مصائبمان خودمان هستیم .
احتمالا دلایل پیچیده ای برای شکل گیری این اتاق وجود داشته اما در حال حاضر پیگیری وضعیت جین برایمان اهمیت بیشتری دارد .
زویی , دختری که همراه ویدمور به جزیره آمده وارد اتاق میشود و سعی میکند که به جین آرامش خاطر بدهد . اما جین به حرف زویی گوش نمیدهد و میخواهد از اتاق خارج شود که با شوک الکتریکی مواجه میشود .
زویی برای جین توضیح میدهد که چرا حضور او برای آنها اهمیت دارد .
جین مسئول چیزهایی در گذشته دارما و البته سیستم برق و توزیع نیرو در جزیره است که اکنون افراد ویدمور به آن نیاز دارند .
نقشه ای که زویی به جین نشان میدهد میتواند شامل نیروی برق و یا الکترو مغناطیس در جزیره باشد .
در هر حال جین متوجه میشود که میتواند از این بابت امتیازی بدست بیاورد . او میخواهد که با چارلز ویدمور ملاقات کند و اعلام میکند که فقط در این صورت است که پاسخهای لازم را به آنها خواهد داد .
زویی البته با این درخواست جین مخالفتی ندارد . زیرا چارلز ویدمور هم خواستار همین ملاقات است .
این که جین توسط افراد ویدمور ربوده شد که برای آنها نقشه ای را معنی کند به نظر یک نوع پوشش برای موضوعی مهمتر است . البته باید برای فهمیدن آن صبر پیشه کرد .

گروه ضربت دود سیاه

جین از کف دود سیاه بیرون رفته . به این ترتیب او یکی ار مهمترین افراد داوطلب را از دست داده است . جین علاوه بر این که خودش یک داوطلب ممکن است باشد میتواند باعث شود که سان هم به گروه او بپیوندد . از این حیث جین اهمیتی ویژه دارد . البته همانطور که افراد ویدمور متوجه شده اند , دود هم میداند که ممکن است دلایل ویژه تری هم در این بین وجود داشته باشد .
دود سیاه به اتفاق سعید یک گروه برای پاسخ گویی به تک دشمن در شب قبل ایجاد میکند .
میتوان از قبل پیش بینی کرد که سعید جراح اصلی ترین فرد این گروه باشد . اما وقتی میبینیم که سعید جراح تنها فرد گروه است , میتوان تصور کرد که آینده خوشی در انتظار طرف مقابل نیست .
دود سیاه به سعید میگوید که اسلحه خود را در پلاستیک بپیچد تا خیس نشود . با توجه به این که میدانیم که اسلحه های اتوماتیک به راحتی در زمان خیس شدن هم شلیک میکنند , میتوان گفت که این هم یک مشکل دیگر در پرداخت داستان است .
از زمانی که اسلحه ها توانستند از حالت سر پر به فشنگی تغییر کنند , مدتی نگذشت که فشنگها به صورتی ساخته شد که آب در آن نفوذ نفوذ نکند .
از آن جایی که همه دوستان به سیستم این اسلحه ها آشنایی دارند به توضیحات اضافی پیرامون اسلحه ها نمی پردازم اما به هر حال این مسئله هم عجیب به نظر میرسد .
دود خود نیز اسلحه ای به همراه دارد . که مشخص نیست چه استفاده ای از آن خواهد کرد .
در این جا نکته ای به وجود می آید که جالب توجه است .
کلیر از دود سیاه سوالی را می پرسد که به نوعی سوال خیلی از بینندگان هم هست . این که اسم او و کیت بر روی دیوار نوشته نشده بوده و در نتیجه این دو در بین داوطلبین نیستند . پس با این اوصاف چه سرنوشتی در انتظار این دو است ؟
دود سیاه که حس میشود با این سوال در یک مخمصه جدید گیر افتاده بلاخره پاسخی برایش پیدا میکند .
در هواپیما به اندازه کافی جا برای همه ما هست .
معلوم است که این جواب کلیر را چندان راضی نکرده اما وقتی که دود از سرنوشت احتمالی کیت میگوید میتوان حدس زد که پایان خوشی هم در انتظار کلیر نیست .
دود سیاه سعی میکند این حقیقت را مخفی نگاه دارد که او فقط بنا به دلیل خاصی به این آدمها نیاز دارد و بلافاصله پس از این که نیاز برطرف شود سرنوشت این آدمها با سرنوشت کشته شدگان معبد یکسان خواهد بود .
نکته مهم دیگری که در این بین اهمیت قابل توجه این است که دود سیاه زمانی که درباره وجود اسم کیت در بین داوطلبین صحبت میکند به طور واضح میگوید که اسم او دیگر در بین نوشته های دیوار های نیست .
با این برداشت باید گفت که اسم کیت اوستین بلاخره زمانی بر روی این دیوارها نوشته شده بوده و به دلیل خاصی پاک شده است .
این که چرا و چگونه اسم کیت از این میان ناپدید شده بر ما پوشیده است ولی با توجه به این که دود نسبت به حضور کیت در میان افراد زنده مانده از معبد واکنش خاصی نشان نداد و بعد هم با او به نحوی صحبت کرد که بتواند او را در اردوی خود نگاه دارد , میتوان نتیجه گرفت که حضور کیت در میان افراد دود سیاه اهمیت بخصوصی دارد .
دلیل این اهمیت را دود سیاه چنین عنوان میکند .
سه نفر وجود دارند که نمی خواهند از جزیره بروند و برای این که آنها را خارج کند نیاز به وجود کیت است .
مسلما یکی از این سه نفر جک است که اکنون میتوان به راحتی متوجه شد که به راحتی از جزیره خارج نخواهد شد . اما دو نفر دیگر چه کسانی هستند ؟
میدانیم که سویر از اولین افرادی بود که در اثر حرفهای دودسیاه تصمیم به خروج گرفت .
پس بعید به نظر میرسد که سویر در بین این سه نفر باشد .
گزینه های دیگر چه کسانی هستند ؟
کیت برای چه کسانی در جزیره اهمیت دارد که از بابت او بخواهند از جزیره بیرون بروند ؟
پاسخ این سوال اندکی بیشتر از پیچیده به نظر میرسد . در میان افراد گروه ایلانا هر کدام به دنبال یک چیز خاص هستند و تقریبا تکلیفشان مشخص است .
برخی از این افراد نظیر ریچارد و ایلانا اصلا با کیت مناسبتی ندارند که بخواهند به خاطر او کاری انجام دهند . برخی دیگر نظیر هوگو با وجود ارواحی که با او در ارتباطند بعید به نظر میرسد که از کیت خط بگیرند !!
بنجامین لاینوس با توجه به اتفاقاتی که افتاد بعید به نظر میرسد که قصد خروج داشته باشد .
پس سوال اینجاست , کیت باید برای چه کسانی غیر از جک در حدی جذابیت ایجاد کند که به همراه او از جزیره خارج شوند و از طرفی میدانیم که سرنوشت اینها پس از خروج از جزیره هم محتوم خواهد بود . بخصوص کیت و کلیر که در هر حال اکنون در بین داوطلبین نیستند .
سوالات در این چند جمله کوتاه کلیر و دودسیاه بسیار است و البته به هیچ کدام ار آنها نمی توان پاسخ مشخصی داد .
دود سیاه به همراه سعید راه می افتد که به جزیره هایدرا برود . به جایی که بناست عضو از دست رفته را به اردوی خود بازگرداند .
اما سویر در برابر این حرکت دودسیاه سوالاتی دارد . کم کم به نظر میرسد که دود نه تنها قانع کننده نیست , بلکه گاهی با برخی از این سوالات چنان سر در گم میشود که فردی مثل سویر بتواند اصل دود بودن او را هم مسخره کند .
سویر که تا این جای سریال کسی نمانده بود که مسخره نکرده باشد اکنون به این دایره دود سیاه را هم اضافه میکند . اشاره او به این ضعف دودسیاه که در ماهیت دود نمی تواند از آب عبور کند حقیقتیست که خود دودسیاه هم از آن خرسند نیست .
اما او برای خروج از جزیره به همان ابزارهایی نیازمند است که هر انسان دیگری هم به آن محتاج است .
از این حیث دود سیاه تفاوت چندانی با دیگر آدمها ندارد و حتی از آنها محدود تر است , زیرا بر فرض اگر جیکوب هم پیش از این به او اجازه خروج داده بود باید برایش یک هواپیمای اختصاصی هم تدارک میدید تا او بتواند جزیره را ترک کند .
این سوال بزرگ که واقعا ماهیت اصلی این موجود ذاتا دود آدم نما و یا آدم نمای دود شکل چیست , همچنان در سریال سوال بزرگیست .
دود سیاه علت خروجش با سعید را بازگرداندن جین عنوان میکند و به همراه سعید جراح که تقریبا با خود دود فرقی ندارد به راه می افتد .

میکائیل وارد میشود …

مارتین کیمی وارد اتاق سان میشود و سان همچنان متحیر از این ماجراست و البته واکنشی هم نشان نمی دهد .
سان ساعت ارسالی پدرش را به مارتین کیمی میدهد و اکنون سوال اینجاست که ۲۵ هزار دلار کجاست . سان البته نمی تواند پاسخی به مارتین بدهد .
پس از لحظاتی همکار عرب تبار مارتین کیمی هم به این جمع اضافه میشود . مارتین که یکی از زرنگترین تبهکاران جهان مادون است با دیدن گیلاسهای شامپاین بر روی میز کنار تخت سان , متوجه این موضوع میشود که سان در سوئیت تنها نیست و به همکار عرب خود میگوید که سری هم به توالت بزند . البته حس مارتین در تشخیص این حقیقت که جین در توالت مخفی شده ستودنیست .
با کشف جین در مخفی گاه , این سوال پیش می آید که چرا او ۲۵ هزار دلار را همراه ندارد .
سان و جین هم با هم درگیر همین ماجرا هستند که چگونه این معما را حل کنند . البته وقتی دو گروه اصلا زبان هم را نمی فهمند بدیهی است که راه حلی هم ایجاد نشود .
بلاخره به ذهن مارتین کیمی میرسد که یکی پای یکی دیگر از افراد قدیمی داستان را به ماجرا باز کند .
این فرد که به گفته مارتین کیمی زبانهای مختلفی را بلد است کسی نیست جز میکائیل . همان مسئول قدیمی ایستگاه شعله و کشته شده در عملیان انتحاری ایستگاه آینه .
میکائیل را خوب به خاطر داریم و این حقیقت که او رازی را درباره جان لاک میدانست که هیچ گاه موفق به بیان آن نشد و سازندگان هم از خاطرشان رفت که تا زمانی که او زنده بود تکلیف این راز را مشخص کنند .
میکائیل خوشبختانه چشم خود را از دست نداده و با ورود این به داستان مقدار زیادی از گنگی ارتباط افراد مارتین با سان و جین کاسته میشود .
این که پول توسط گمرک فرودگاه لوی آنجلس توقیف شده برای مارتین قابل قبول نیست و چیزی که اهمیت دارد این است که او باید به پولش برسد .
راهی که به ذهن سان میرید استفاده از همان حساب بناکی مخفی اش است . همان حساب که به نظر او بناست کلیدی باشد برای همه قفلها .
مارتین کیمی قبول میکند و بنا میشود که میکائیل و سان به بانک و جین و بقیه به رستوران بروند . همان رستورانی که مبدانیم بعدا در ان همه به دست سعید قتل عام خواهند شد .
جین از مارتین خواهش میکند که راز ارتباط او و سان را پیش خودش حفظ کند . مارتین کیمی عنوان میدارد که برای او فقط پولش مهم است و باقی جریان را بازگو نخواهد کرد .

بازگشت ریچارد

به اتفاقات داخل گروه ایلانا باز می گردیم . سان توسط بن به کمپ برده شده و آنجا توسط جک در حال مداواست .
ایلانا به بنجامین برای این اتفاق بد گمان است و آنچنان که به نظر میرسد بن مجبور شده که بارها این موضوع را توضیح دهد که اتفاقی که برای سان افتاده به او ارتباطی نداشته است .
جک سعی میکند تا اتفاقی که برای سان افتاده را برای خود سان و دیگران تشریح کند و آنرا عادی جلوه بدهد .
در این جا شاهد گفتگویی بین مایلز و لاپیدوس هستیم که به نظر این نگارنده میتواند آینه تمام نمایی ار این اتفاق باشد .
مایلز که نمی تواند چنین پدیده ای را باور کند به فرانک لاپیدوس میگوید که آیا باید این موضوع را باور کنند ؟!
فرانک جمله ای جالب در پاسخ میگوید که به نوعی مقایسه گفتگوی مایلز با مرده هاست با از دست رفتن امکان تکلم انگلیسی سان .
مقایسه فرانک مقایسه درستی است و واقعا ان اتفاق را باید با همان حرف زدن مایلز با مرده ها مقایسه کرد .
ریچارد آلپرت به کمپ باز میگردد و البته به همراه هوگو . حضور او باعث خوشحالی است و بیش از همه ایلانا از این بابت خرسند است که بلاخره میتواند بفهمد چه باید کرد .
ریچارد که بلاخره انگار راه حل موضوع را یافته به محض رسیدن به کمپ میگوید که باید همه آماده رفتن شوند .
این که او چه راهی برای ادامه یافته است را بزودی خواهیم فهمید .

خون به پا خواهد شد …

دود سیاه به ساحل هایدرا میرسد . او تنهاست و مشخص نیست که سعید کجاست . با توجه به سوالی که قبلا دودسیاه از سعید پرسید مبنی بر این که سعید شنا بلد است یا نه , میتوان به این نتیجه رسید که سعید از مسیری دیگر رهسپار هایدرا شده باشد .
دودسیاه وارد جزیره میشود و سیستم حفاظتی افراد ویدمور را میبیند . همان سیستم صوتی که مورد استفاده افراد دارما هم بود . البته در تاپیک رازهای دارما توضیح داده شد که چطور ویدمور از همه تکنیکهای دارما با خبر است .
لحظاتی از ورود او نمی گذرد که افراد دارما از میان بوته ها بیرون می آیند و به تهدید دودسیاه با سلاح گرم می پردازند .
مشخص نیست که آیا درباره ماهیت دود چیزی میدانند یا نه , چون اگر میدانستند مسلما متوجه بودند که گلوله بر روی او تاثیری نخواهد داشت . دودسیاه اما روی آنها را زمین نمی اندازد و دستانش را بالا میبرد .
سیستم های صوتی در کناره ساحل چیده شده و احتمالا کل هواپیما و پیرامون آنرا پوشش داده است . دود سیاه قدم زنان به میانه سیستم میرسد . از میان بوته ها ویدمور بیرون می آید که بلاخره بعد از سالها توانسته قدم بر خاک جزیره بگذارد .
این که ویدمور چطور به این سرعت به کناره ساحل رسید عجیب است , با این وجود از آنچه که از کلیت ماجرا مشخص است به این نتیجه میتوان رسید که شاهد اولین برخورد این دو با یکدیگر هستیم .
دود به راحتی ویدمور را میشناسد و البته ویدمور هم تا حد زیادی . آنچه که ما میتوانیم از این اولین برخورد متوجه شویم این است که ویدمور کاملا در ماهیت یک انسان قرار دارد و از طرف دیگر دودسیاه کاملا در قالبی مبهم .
باز به نقطه ضعف های دود باز میگردیم . این که چگونه ممکن است یک موجود ماورایی دارای چنین ضعفهایی باشد . چطور ممکن است که مثلا طرف تاریک داستان که ممکن است فی الواقع شیطان هم باشد از یک سیستم صوتی فرکانس بالا فراری باشد و واکنشهای او در این باره همانند افراد ساده ای باشد که بارها و بارها در کنار حصار صوتی دیدیم .
ویدمور اطلاعات مشخصی از دود بر ملا نمی کند . اما در میان گفته های او نکات جالبی را میتوان دریافت .
او ماهیت دود را امیخته با افسانه ها , داستانهای ارواح و صداهای جنگل میداند .
بخش افسانه ها و صداهای جنگل برای ما تا کنون مفهوم داشته و به نوعی با آن برخورد داشته ایم . اما داستانهای ارواح چطور ؟
این که چرا ویدمور جریان دود را آمیخته با داستانهای ارواح میداند بیش از پیش ما را به یاد آن ایده می اندازد که شاید دود سیاه یک شخص نیست و در واقع مجموعه ایست از ارواح شریر …
چارلز ویدمور به طور واضح از دود سیاه هراس دارد و زمانی که ابراز میدارد که جین در اختیار او نیست و جواب دود را میشنود میتوان ترس از عاقبت کار را در چشمان ویدمور دید .
داستان ویدمور و جبهه ای که او در آن قرار دارد در این جا همچنان مبهم است .
سعی میکنم در این تحلیل بیشتر به این ابهام بپردازم , چون حس میکنم دلایل جدیدی برای شناخت ذهن ویدمور به وجود آمده است .
دود سیاه به ویدمور خبر از جنگی قریب الوقوع میدهد . جنگی که در آن خون بسیاری از افراد دو طرف خواهد ریخت .
ویدمور میداند که دود حرفی نمی زند که به آن عمل نکند و ترس عمق چشمان او هم از همین بابت است .

راه حل یا …

ریچارد راه حل را یافته است . او به همه میگوید که برای رفتن به جزیره هایدرا آماده شوند . ریچارد دلیل ساده ای برای این کار دارد .
برای رفتن دودسیاه از جزیره یک راه بیشتر وجود ندارد . آن هم نشستن در هواپیمای آجیرا و خارج شدن از جزیره است , البته هنوز ریچارد خبر ندارد که ویدمور به همراه خود یک زیر دریایی هم به جزیره آورده و احتمالا باید فکری هم برای آن بکند .
پس با محاسبات ریچارد در صورتی که این هواپیما نابود شود راهی دیگر برای خروج دود باقی نمیماند .
این روش البته مخالفی سرسخت پیدا میکند .
سان فردیست که مانند کیت , نه علاقه ای به نجات جهان دارد و نه در پی اینست که ببیند چه کسی داوطلب است و چه کسی نیست . او به قول خودش که به زبان کره ای هم عنوان میکند در پی اینست که همسرش را بیابد و از جزیره برود .
البته ذهن سان آنقدر یاری نمیکند که به یاد بیاورد اصولا خروج از جزیره به راحتی ممکن نیست و دفعه قبل هم این ۶ نفر اوشینک نبودند که جزیره را ترک کردند بلکه جزیره بود که آنها را ترک کرد .
ممکن است اگر این افراد در هواپیمای دود بنشینند او راهی برای خروج داشته باشد , اما افراد دیگر راهی برای خروج از جزیره ندارند , مگر این که فردی مانند ویدمور و یا ریچارد که به قوانین وارد است بتواند آنها را خارج کند . با این اوصاف وجود هواپیما در جزیره موحبتی برای سان محسوب نمیشود .
سان در ادامه رفتارهای عصبی خود به ریچارد میتازد او را بابت این ایده احمق میخواند و حس میکند که چون او یک داوطلب است میتواند از این بابت فشاری را متوجه گروه کند . اما میدانیم که او اگر قصدش همان چیزهایی بود که به ریچارد گفت , بهترین گزینه رفتن با دود سیاه بود و نه فرار از او !!
دود سیاه هم موفق به یافتن جین شده بود و هم میتوانست آنها را از جزیره ببرد . پس سان با این که عصبی است اما میداند که خروج از این جزیره , آنهم با این شرایط , کاری نیست که به راحتی ممکن باشد .
پس سان اگر به دنبال اجرای حرفهایی است که به ریچارد زده , گزینه ای جز دود در برابر ندارد .
چون در این جماعت تنها کسی که سودای خروج از جزیره دارد دودسیاه است .
سان با عصبانیت افراد را ترک میکند و معما همچنان لاینحل میماند .

مجازات آقای کوان

سان و میکائیل به بانک میروند و در آنجاست که مشخص که حسابی که سان اینقدر بر روی آن حساب میکرد و میگفت که هیچ کس جز او از آن خبر ندارد توسط پدرش بسته شده .
به قول دوستان در لاست همه چیز ممکن است !!
چطورممکن است که شما یک حساب باز کنید که هیچ کس ازآن خبر ندارد و با این که شما باز کننده حساب هستید یکروز شخصی دیگر برود و حساب را خالی کند و به حسابی دیگر بفرستد !!
باید گفت که صد رحمت به همین سیستم عقب مانده بانکداری ما ..
این اتفاق هم جزو مسائل بی سابقه بانکداری است , اما خوب , ظاهرا با اتفاقاتی عجیب تر از این باید در لاست کنار آمد .
مسئول بانک اظهار میدارد که پدر سان اقدام به این انتقال کرده است .
………………………………..
جین توسط افراد مارتین کیمی به داخل یک اتاقک یخچال مانند برده میشود . این جا را ما قبلا دیده ایم . همان مکانی که سعید در نهایت بعد از کشتن افراد کیمی جین را در آن پیدا کرد .
مرد عرب در حین نقل و انتقال جین را به درب ورودی میکوبد و جین آسیب میبیند . مارتین کیمی به سراغ جین میرود و ضمن پاک کردن پیشانی آسیب دیده جین با او مشغول صحبتی یک طرفه میشود . زیرا جین از درک زبان انگلیسی عاجز است .
در این جاست که متوجه این حقیقت میشویم که مبلغ ۲۵ هزار دلار در حقیقت بابت کشتن جین به مارتین کیمی باید پرداخت میشد .
پدر سان متوجه این ارتباط بین جین و سان شده و به گفته مارتین کیمی, کسی حق ندارد به دختر آقای پایک نزدیک شود و با او ارتباط عشقی برقرار کند .
جین باید مجازات شود و تاوان زیر پای گذاشتن قانون آقای پایک را بپردازد .
بدین ترتیب کیمی همچنان منتظر رسیدن پول است و بنا به گفته او که ظاهرا فقط برای دانستن ما عنوان میشود , عقوبتی سخت در انتظار جین است .
جین درنهایت نمی فهمد که مارتین کیمی چه گفته . تشکر او در انتهای گفته های مارتین نشان از عدم درک او از گفته های مارتین دارد .
مارتین کیمی در نهایت جین را ترک میکند …

ظهور نجاتبخش !!!

جین توسط افراد ویدمور به جایی برده میشود که ویدمور حضور دارد .
ویدمور با افرادش بر سر زمانی که باید جین ربوده میشد بحث میکند . او معتقد است که آنها دارای یک زمان بندی هستند و رفتارهای خودسرانه ممکن است که به مقاصد آنها آسیب برساند .
ویدمور در نهایت این بحث را رها میکند و به زویی میگوید که باید بسته را از زیردریایی به درمانگاه منتقل کند .
با رفتن زویی ویدمور به سراغ جین میرود .
جین و ویدمور همدیگر را میشناسند , البته با توضیحاتی که سویر به جین داده .
اما اولین سوالی که به ذهن جین میرسد این است که از ویدمور بپرسد برای چه او را به این مکان آورده اند .
پاسخ ویدمور غیرمتعارف به نظر میرسد ولی احتمالا همان پاسخیست که جین را قانع خواهد کرد .
ویدمور دوربینی را به جین میدهد که افرادش از داخل وسایل سان در هواپیمای آجیرا پیدا کرده اند .
این دوربین حاوی عکسهای جی یئون و سان است . کاملا مشخص است که جین با دیدن عکسهای دخترش تحت تاثیر قرار گرفته باشد , اما او نیاز به دلایل محکم تری برای حضورش در گروه ویدمور دارد .
ویدمور به جین میگوید که با خروج دود از جزیره همه عزیزان آنها و همه چیزهایی که برایشان مهم است از دست خواهد رفت , بنابر این نظریه ویدمور در جزیره است تا جلوی خروج این موجود را از جزیره بگیرد .
جین تقریبا این ایده را میپذیرد , این البته ایده ایست که بر زبان همه آدمهایی که در جزیره هستند جاری است . همه میخواهند بقیه را نجات دهند .
زمانی که جین از چگونگی این اقدام سوال میکند , ویدمور تصمیم میگیرد که بلاخره آن بسته سری را به جین نشان دهد . این بسته به قول ویدمور یک چیز نیست , بلکه یک فرد است . همان فردی که تقریبا همه ما حدس زده بودیم .

باز هم در امتداد داستان به نقطه ای رسیدیم که باید بیشتر به بررسی آن بپردازیم .
با در کنار هم قراردادن چند نکته میتوان به یک نتیجه کلی در این اپیزود رسید .
ما میبینیم که ریچارد با توجه به اطلاعاتی که درباره جزیره و سابقه حضور دود سیاه در آن دارد و همچنین گفته های روح همسرش از طریق هوگو به این نتیجه رسید که باید به نحوی جلوی خروج دود را از جزیره بگیرد .
ریچارد این راه را در از بین بردن هواپیمای آجیرا میداند و این راه را به این جهت انتخاب کرده که میداند دودسیاه بدون وسیله قادر به خروج از جزیره نیست .
از طرفی دیگر شاهد این هستیم که ویدمور هم بنا به همین نیت به جزیره پاگذاشته . البته این چیزیست که خودش میگوید .
گفتم که ویدمور با آمدن خودش به جزیره یک زیردریایی هم به جزیره آورده است . بر این منوال تعداد وسایلی که میتواند به خروج دود از جزیره کمک کند افزایش پیدا کرده است .
میدانیم که ریچارد به عنوان خیر خواه جزیره و تحت نظر دستورات مستقیمی که جیکوب به هوگو میدهد و همچنین گفته های همسرش , میخواهد هواپیما را نابود کند تا دود نتواند خارج شود .
از طرفی ویدمور هم با همین نیت روالی کاملا متفاوت را انتخاب کرده . او که از همه افراد به هواپیما یعنی وسیله خروج احتمالی دود نزدیک تر است , قصد نابودی آنرا ندارد و آنرا سالم بر سرجای خود گذاشته و از طرفی یک وسیله دیگر هم به جزیره آورده که ممکن است در صورت پیروزی دود بر قوای ویدمور به راحتی بتواند از آن جهت خروج استفاده کند که اتفاقا ابزاری مناسبتر هم از هواپیماست .
از سویی ویدمور با اطلاعاتی که در اختیار دارد , اقدام به آوردن فردی به جزیره کرده که ما او را کاملا میشناسیم اما تا کنون از خواص حقیقی اش بی خبر بوده ایم .
این رفتار ویدمور نشان میدهد که او نخواهد توانست که دود را نابود کند بلکه بیشتر به دنبال عاملیست تا بتواند او را به نوعی محدود کند .
با توجه به این که در نهایت برنامه ریزی بر روی جلوگیری از خروج دود سیاه از جزیره است باید گفت که نابود نکردن هواپیمای آجیرا توسط ویدمور میتواند دو مفهوم داشته باشد .
اول این که آنرا برای خروج احتمالی افراد اوشینک نگاه داشته باشد و دوم این که آنرا برای خروج احتمالی دود کنار گذاشته باشد تا در ازای اجازه استفاده از آن امتیازاتی ار دود به نفع خودش به دست بیاورد .
من تصمیم ندارم که بگویم که بلاخره دود چه خواهد کرد و یا ویدمور چه راهی را پیش خواهد گرفت , اما دو نکته در این معادله بسیار مهم است .
۱- مطمئن هستم که داستان در نهایت دو ناجی نخواهد داشت .
۲- ویدمور کار سختی در جنگ احتمالی دربرابر دود پیش رو دارد .
چه ویدمور سمت خودش باشد و چه سمت جیکوب او داوطلب نیست و از قدرتهای ویژه داوطلب محروم است و بنابر این باید از امتیازات ویژه خودش بهره بگیرد .
بنابر این تنها چیزی که باقی میماند این است که همچنان ویدمور را گزینه سوم معادلات جزیره در نظر بگیریم .
گزینه ای همچنان نمی دانیم چه خواهد کرد و اقداماتش به منافع چه کسی کمک خواهد کرد .

عاقبت محتوم گروه مارتین کیمی

ماجرای اتفاقاتی که برای مارتین کیمی و افرادش افتاد را تا زمانی که سعید به محل نگهداری جین رسید , میدانیم .
سعید به سراغ جین میرود و با توجه به این که گفته های او را نمی فهمد میخواهد او را به حال خود بگذارد . اما جین به او میفهماند که او را آزاد کند .
سعید تیغ را در دست جین میگذارد و او را به حال خود رها میکند .
…………………………..
میکائیل و سان زمانی به رستوران مارتین کیمی میرسند که همه افراد کیمی به دست سعید کشته شده اند . البته جین هم بر روی زمین دراز کشیده و میتوان حدس زد که این کار او جهت فریب دادن میکائیل است .
میکائیل بالای سر مارتین میرود که هنوز زنده است . اما همین فرصت کافیست تا جین بتواند اسلحه را پشت سر میکائیل بگذارد .
کشمکش جین و میکائیل با کشته شدن میکائیل و تیر خوردن سان همراه است .
سان در زمانی که توسط جین به مقصد بیمارستان در حرکت است به جین همان راز مهمی که در هتل از گفتن آن بازماند را میگوید .
سان باردار است .
در این جا باید نکته ای را درباره گروه کیمی گفت .
مارتین کیمی را در فصل چهارم لاست آدمی سرسخت و حرفه ای دیدیم . او توانست تقریبا غیر از دستگیری بن تمام مقاصد خود را انجام دهد . در آخرین لحظه های زندگی اش هم با اقدام بن در کشتن او , تمام افراد کشتی ویدمور یکجا نابود شدند .
رفتار و نحوه عمل کیمی در جزیره ای که به قول نایومی یک مکان غیر پایدار بود قابل ستایش بود و اگر از دید یک حرفه ای جریان را نظاره کنید میبینید که ویدمور در انتخاب او به خطا نرفته بود .
اما مارتین کیمی خارج از جزیره فردیست که غیر از تغییر حالت صورتش از عهده کاری دیگر برنمی آید . افراد او به راحتی توسط سعید کشته میشوند و راحت تر از آن توسط فردی مثل جین فریب میخورند .
این گروه علی رغم این که به نظر میرسد ادعای زیادی دارد اما در واقع تشکیل شده از آدمهایی که آنچه که باید باشند نیستند .
به نظر میرسد که مارتین کیمی اگر در این جا مرده باشد به کل همراه گروهش و البته میکائیل از چرخه داستان خارج شده باشند .

در کنار آتش

سان در کنار ساحل نشسته و جک به او ملحق میشود . جک توانسته راه حلی برای عدم توانایی سان در صحبت کردن به انگلیسی پیدا کند .
البته در این باره مفصلا توضیح داده شد .
همان طور که گفتم سان به دود نمی تواند اعتماد کند و حتی اگر عصبانی باشد باز هم نمیتوان رفتار او را به منزله گرایشش به غیر از گروه جک دانست .
جک سعی میکند اعتماد او را بیش از پیش جلب کند و در نهایت او را راضی به همراه شدن با گروه نماید .
صحبتهای جک را سان با نوشتن پاسخ میدهد . جک از او میخواهد که با آنها به جزیره هایدرا برود . همان جایی که بناست در نهایت با نابودی هواپیما به این داستان بنا به گفته ریچارد فیصله داده شود .
سان به جک اطمینان دارد .
جک در واقع تا این جا مطمئن ترین آدم داستان است , حتی مطمئن تر از جیکوب . به نظر میرسد که تا پایان هم همین طور خواهد بود .

معمای بسته مرموز

در کنار آتش در سوی دیگر جزیره کیت و سویر هم کنار آتش نشسته اند . کیت سوالی از سویر میپرسد که شاید سوال خیلی از ما هم باشد .
چرا تو نگران نیستی ؟
در واقع میدانیم که سویر نگران است . سوالات پی در پی او از دودسیاه و طعنه هایی که به او میزند نشان از این دارد که سویر هم مانند همه نگران این ماجراست .
اما به گفته خودش او سعی میکند آنرا در چهره اش بروز ندهد . سویر مشخصا درباره ماهیت دود سیاه و ویدمور اشتباه کرده . او فکر میکند که ویدمور میتواند دودسیاه را از میدان به در کند . ایده ای که بلافاصله به اشتباه بودن آن پی میبریم .
دودسیاه با ورود خود به اردو باعث میشود که تمام تصورات سویر درباره آنچه که از دست ویدمور بر می آید اشتباه از آب درآید .
سویر به سراغ دود میرود تا ببیند ماجرا به چه ترتیب پیش رفته . دود به آسانی از هایدرا برگشته و کسی هم مزاحمش نشده است .
اما سعید همراه او نیست .
دود او را برای ماموریتی مهم تر فرستاده است .
پیدا کردن رازهای گروه ویدمور .
میدانیم که ویدمور با آوردن بسته مرموز به دنبال چیزهاییست که برای دود سیاه مشخص نیست . دود البته نمی تواند منتظر بنشیند تا ویدمور همه چیز را به دست بگیرد و از همین بابت است که سعید را با توجه به قابلیتهایی که دارد به ماموریتی ویژه می فرستد .
حل کردن معمای بسته مرموز !!
سویر در این بین همچنان تاثیر گذار نیست . به نظر میرسد که این کلافگی در سویر به درازا نخواهد کشید . به زودی شاهد واکنشی بخصوص از او خواهیم بود .
……………………………..
در جزیره هایدرا سعید از کنار اسکله از آب بیرون می آید . افراد ویدمور در حال بیرون آوردن فردی از زیردریایی هستند .
میشود حدس زد این فرد کیست و البته انتظار ما هم به درازا نمی کشد . با زمین خوردن این فرد سعید به وضوح او را میبیند .
دزموند هیوم ..
پیش از این به اتفاق اکثر دوستان حدس زدیم که در آن اتاق قفل شده کسی نباشد جز دزموند هیوم و اینک میبینیم که به خطا نرفته ایم .
افراد ویدمور دزموند را به سمت درمانگاه میبرند .

در مورد دلیل آوردن دزموند به جزیره دلایل مختلفی را میتوان ذکر کرد . اما من در اینجا به مهم ترین آنها می پردازم .
به نظر میرسد که دلیل اصلی این که در گذشته هم دزموند به جزیره فرستاده شد همین علتی باشد که هم اکنون هم به خاطر آن به جزیره آورده شده .
او به نوعی که هنوز مشخص نیست سوپاپ اطمینانی برای عدم خروج دود از جزیره است .
شاید به همین خاطر بوده که ویدمور در تمام مراحل مخالف ازدواج دزموند با دخترش بود و باز شاید به همین خاطر بوده که ۳ سال از عمر او صرف فشردن یک دکمه شد و باز شاید به همین خاطر بوده که الوییز به او گفت که جزیره به او نیاز دارد .
شاید از این بابت بتوان او را سلاح مخفی ویدمور تلقی کرد که با آن بناست جلوی دود را بگیرد و یا از او به سهم خواهی بپردازد . این راز به زودی مشخص تر خواهد شد و به همین خاطر تا کنون او را در آب نمک نگاه داشته بوده است.
اما باید دید که واکنش دود به این عامل جدید چه خواهد بود .
………………………….

نکات مهم داستان

اپیزود Package بر خلاف آنچه که در ابتدا به نظر میرسید اپیزودی پیچیده بود . در این اپیزود در نهایت تکلیف بسته مرموز ویدمور را روشن میشود .
دودسیاه به عنوان فردی که ماهیت اصلی او و توانایی هایش همچنان در پرده ای از ابهام قرار دارد با توجه به نکاتی که پیش آمد همچنان مرموز تر و البته با نقاط ضعفی عجیب نمود میکند .
تکلیف گروه ایلانا و جک مشخص میشود و ریچارد موفق به یافتن راه خود میشود .
زندگی جین و سان در سال ۲۰۰۴ بررسی میشود و البته همچنان ادامه دارد .
اپیزود Package اپیزود زیبایی نیست اما دربردارنده مسائلیست که آنرا مهم میکند .

– جین و سان در سال ۲۰۰۴ ازدواج نکرده اند .
– جین برای گروه ویدمور از اهمیت خاصی برخوردار است و به همین خاطر ربوده میشود .
– ویدمور و دود سیاه برای اولین بار با هم رو در رو میشوند .
– ریچارد سرانجام هدف خود را پیدا میکند و گروه را برای نابودی آجیرا بسیج میکند .
– بسته مرموز ویدمور کسی نیست جز دزموند هیوم .
– میکائیل یکی از اعضای گروه مارتین کیمی است که توسط جین به قتل میرسد.
– پدر سان قصد دارد که توسط مارتین کیمی جین را نابود کند که البته موفق نمی شود .

با توجه به محدودیت سفر و مشکلاتی که وجود داشت تحلیل این اپیزود دیر تر آماده شد.
واقعا تحلیل در سفر کاری بود بسی مشکل که سعی کردم آنرا هر طور که هست به سرانجام برسانم و البته دو روز از مسافرتم از این بابت از دست رفت .
امیدوارم که این تحلیل هم مورد توجه دوستان قرار گرفته باشد و مفید واقع شود .

فرخ

VN:R_U [1.9.20_1166]
Rating: 10.0/10 (1 vote cast)
تحلیل اپیزود دهم فصل ششم لاست (The Package), 10.0 out of 10 based on 1 rating

نوشته ای از Farrokh \\ tags:

نوشتن دیدگاه

شما باید برای ارسال نظر وارد سایت شده باشید سپس نظر خود را ارسال نمایید .

1 visitors online now
0 guests, 1 bots, 0 members
Max visitors today: 3 at 01:21 pm IRDT
This month: 17 at 05-14-2024 11:42 pm IRDT
This year: 76 at 02-01-2024 11:45 am IRST
All time: 194 at 01-11-2023 01:11 pm IRST